کد مطلب:59735 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:251
شبیب خواست بگوید نه (آن قدر در حال تشویش و اضطراب بود كه) حمله كرد و او را كشت.
پس از ضربت خوردن حضرت علی (علیه السلام) جمعی از مسلمین در صدد دستگیری ضاربین برآمدند، در مورد «شبیب بن بجره» مردی او را دستگیر كرد و به زمین افكند و روی سینه اش نشست و شمشیرش را گرفت تا با آن ، او را بكشد، دید مردم سراسیمه به سوی او می آیند، آن مرد از ترس اینكه مبادا (در آن شلوغی) او را عوضی بگیرند و هرچه فریاد بزند (قاتل من نیستم) صدایش را نشنوند، از سینه شبیب برخاست و او را رها كرد و شمشیرش را به كناری انداخت. شبیب از فرصت استفاده كرده ، برخاست و از میان ازدحام جمعیت گریخت و به خانه اش رفت ، پسر عموی او به خانه او رفت ، دید شبیب پارچه حریری از سینه اش باز می كند، از او پرسید این چیست ؟ شاید تو امیر مؤ منان علی (علیه السلام) را كشتی ؟